پدر با چشم بسته موی سر مشتری را اصلاح میکند و «پیرایشگر خلاق کشور» نام میگیرد و پسر نوجوان، عنوان «پنجهطلای ایران» را از آن خود میکند. این اتفاقها را عشق به پیشه پیرایشگری رقم زده است؛ انگار این پدر و پسر فقط برای گذران امور زندگی نیست که قیچی و ماشین اصلاح دست میگیرند، بلکه از کارشان لذت هم میبرند.
شهرام و علیرضا پورعلیخانی، در محله گاز زندگی میکنند و مغازهشان هم در حوالی خیابان مسلمِ این محله واقع شده است. گفتگوی ما را با آنها بخوانید.
شهرام پورعلیخانیماشکی، سیوچهارساله است و اصالتا اهل گیلان؛ «من بچه روستای ماشک تهرانچی، از توابع شهرستان آستانه اشرفیهام، اما ۱۲ سال پیش به مشهد آمدم و در اینجا ازدواج کردم. همسرم هم شمالی و اهل لنگرود است که با خانوادهاش در مشهد ساکن بودند.
پس از ازدواج، بهدنبال کار راه افتادم. ابتدا به یک سوهانپزی رفتم تا در آنجا مشغول شوم، ولی حقوقی که میدادند، حتی کمتر از مبلغی بود که هر ماه بابت قسط وام ازدواجم پرداخت میکردم.».
اما در ماجرای دنبال کار گشتن شهرام، یک آگهی مسیر تازهای را بهروی او میگشاید؛ مسیری که اثر مثبتی بر زندگیاش میگذارد؛ «یکبار در روزنامه، آگهی یک آموزشگاه پیرایش را دیدم. به خودم گفتم این شغل موردعلاقه من است و توانش را دارم؛ چون گاهی که ریش خودم را اصلاح میکردم و مدل میدادم، متوجه استعدادم در این زمینه شده بودم. ازطرفی این کار سرمایهای نمیخواهد و شغل تمیزی هم هست؛ البته اگر نکات بهداشتی آن را رعایت کنیم.»
او ادامه میدهد: «پیرایشگری را از یکی از آموزشگاههای مشهد آغاز کردم. مدیر آن، از پیرایشگرهای قدیم مشهد است و واقعا استاد است و کارش خوب. او برای شاگردانش دل میسوزاند و اگر باز ببینمش، حاضرم دستش را ببوسم.
ظرف سه ماه در این شغل، خبره و در مغازهای مشغول به کار شدم. بعد از یک سال هم برای خودم مغازهای باز کردم. بعدها راهی تهران شدم و سه سال در آنجا کار کردم تااینکه دوباره برگشتم مشهد. الان حدود چهار سال است که دوباره در این شهر زندگی میکنم و سه سال است که آرایشگاهم را در خیابان گاز راه انداختهام.»
از اتفاقهایی که گاهی دامن پیرایشگرها را میگیرد، خبطهایی است که در کارشان مرتکب میشوند و اصلاح مدنظر بهدرستی انجام نمیشود. این اشتباهات گاهی جبرانناپذیر است و حسابی صدای مشتری بیچاره را درمیآورد، اما شهرام میگوید که در اینزمینه تابهحال به مشکل حادی برنخورده است؛ «تاجاییکه یادم میآید، فقط یکبار گاف دادهام.
شانه ماشینِ اصلاح، گاهی شُل میشود و پیرایشگر حین کار ناگهان میبیند که شانه درآمده و قسمتی از سر مشتری را با نمره صفر زده است. در این مواقع اگر بدانی چه کنی، میتوانی ایراد را برطرف کردی، چنانکه من هم اول با استفاده از شانههای بلند و بعد شانههای کوتاه، آن قسمت سفیدشده را محو کردم.
ماجرای بامزه دیگری را هم به یاد دارم که برای برادر بزرگترم در حین انجام پیرایش رخ داد. زمانی او را از شمال آورده بودم مشهد تا این شغل را یادش بدهم. یکبار که مشتری زیر دستش بود، وقتی میخواست موهای زیر گلوی او را اصلاح کند، اتفاق عجیبی افتاد؛ او هرچه با آبپاش آب به گلوی آن بندهخدا میزد، آبها کف میکرد.
آنوقت فهمیدیم که بهجای آبپاش از شیشهپاککن استفاده کرده است. او البته حالا در روستای خودمان در آستانهاشرفیه گیلان به پیرایش مشغول است.»
ایستادنهای طولانی، شغل هممحلهای ما را به پیشهای دشوار تبدیل کرده است. او میگوید: «خیلی از پیرایشگرها به مشکلات جسمانی مانند واریس و کمردرد دچار میشوند، اما من خدا را شکر میکنم که تابهحال باوجود یک دهه کار کردن با چنین مشکلاتی روبهرو نشدهام. حفظ سلامت در این شغل بستگی دارد به نوع ایستادن و چگونگی قیچی زدن و قد و هیکل پیرایشگر.
من سعی میکنم این کارها را بهدرستی انجام دهم. ازطرفی خداراشکر که دستم تا اندازهای تند است و نمیگذارم اصلاح سر مشتری بیشتر از پنج دقیقه طول بکشد؛ برای همین در فاصله اصلاح سر مشتریها فرصت استراحت دارم.»
در مسیری که علیخانی میپیماید، به المپیادی کشوری برخورد میکند که عشق و علاقه و استعدادش در آن آشکارتر میشود؛ جایی که او افتخار میآفریند و مقام میآورد؛ «اواخر بهمن سال ۹۵ سومین المپیاد ملی آرایشگری و گریم در شهر رامسر برگزار شد که من و پسرم علیرضا که مثل خودم به این حرفه علاقهمند است، در آن شرکت کردیم.
من با چشم بسته و در زمانی کمتر از هفت دقیقه اصلاح کردم و توانستم مقام برتر در رشته خلاقیت را بهدست بیاورم. اگر مسابقات جهانی برگزار شود، من جزو ۲۰ ایرانیای خواهم بود که به آن اعزام میشوند. علیرضا هم که کمسنوسالترین شرکتکننده آن المپیاد بود، به عنوان نوجوان پنجهطلای ایران دست پیدا کرد.»
درخشش پیرایشگر محله گاز به همینجا ختم نمیشود. او میگوید: «سال ۹۳ هم رقابتهایی کشوری در اراک برگزار شد و من مقام برتر رشته خلاقیت را تکرار کردم. اینبار با کوچکترین قیچیها مانند قیچیهای اصلاح ابرو و سرنخزنی و گلدوزی، موهای فرد زیر دستم را اصلاح کردم.»
شهروند موفق منطقه ما بیان میکند: «مسابقات باعث قوت قلبم میشود و اینکه به کارم اطمینان پیدا کنم و برای آن ارزش قائل شوم؛ البته در المپیاد رامسر میدانستم که مقام میآورم؛ چون هر کسی نمیتواند چشمبسته موهای یک نفر را اصلاح کند.
هستند کسانی که تا نیمی از راه را پیش میروند، اما به تکمیل آن موفق نمیشوند. من با چشم بسته اصلاح را کامل انجام میدهم و حتی با تیغ، پشت گردن را خط میگیرم. پیش از مسابقه، بارها با به این شکل تمرین کرده بودم. برخی مشتریها نیز قبول میکردند درحالیکه چشمانم بسته است، سرشان را به دست ماشین اصلاح من بسپارند. باید بگویم علاقهای که به کارم دارم، باعث میشود که با اطمینان آن را پیش ببرم.»
اما علیرضای نوجوان هم ماجرای علاقهمندیاش را به پیرایشگری اینگونه شرح میدهد: «این حرفه را از پدرم یاد گرفتم. یک روز که آمدم مغازه پیش بابا، ایستادم و کارش را نگاه کردم و به آن علاقهمند شدم. من به درس علاقهای نداشتم و فکرم پیش این کار بود.
یک سالی میآمدم آرایشگاه و کار کردن پدرم را تماشا میکردم. پدرم هم که این علاقه را میدید، کار را به من آموزش و حتی اجازه داد که روی سرش تمرین کنم. بعد از آن در مدرسه سر دوستانم را هم اصلاح میکردم. بعد هم به المپیاد رامسر رفتم و تقدیر شدم.»
او با بیان اینکه مدلهای گوناگون اصلاح مو و ریش را بلد است، اضافه میکند: «الان در مدرسه، موی دانشآموزان را کوتاه میکنم. دوست دارم در آینده هم همین شغل را ادامه بدهم.»
نوجوان پیرایشگر محله گاز میگوید: «این کار مرا سرگرم میکند و دوستش دارم. دلم میخواهد در آینده پیرایشگر و گریمور شوم و بازیگران را گریم کنم.» هنگامی که از او درباره واکنش اطرافیان در آغاز فعالیتش میپرسیم، پاسخ میدهد: «مادرم اولش مخالف بود. میگفت تو اول دَرسَت را بخوان؛ بزرگ که شدی، بعد از سربازی برو پیرایشگر شو.
به ایشان گفتم من این کار را دوست دارم و برای آیندهام هم خوب است و صاحب شغلی خواهم شد. آنوقت بود که مادرم موافقت کرد، اما گفت: «پس هم پیرایشگری کن و هم درست را بخوان؛ چون با درس در کارت هم پیشرفت میکنی و میتوانی هنرپیشهها را گریم کنی.»
علیرضا در ادامه به خاطره بامزهای از آغاز کارش اشاره میکند و میگوید: «ابتدا فکر میکردم پیرایشگرها موقع خطگرفتنِ پشت گردن، گوشت آنجا را میبُرند. از پدرم که سوال کردم، توضیح داد که چگونه پشت گردن را باید خط گرفت. هنگام کارم اشتباهی بکنم، از بابا میخواهم که بیاید بالای سر مشتری و آن ایراد را برطرف کند.»
او را دیگر باید شاغلی نوجوان بهشمار آورد؛ چون آنطور که خودش میگوید: «در مدرسه هوایم را دارند و برایم میز و آینهای برای اصلاح موی دانشآموزان گذاشتهاند. من هم با خودم ماشین اصلاح میبرم و موی بچهها را کوتاه میکنم؛ البته الان دیگر سال تحصیلی دارد تمام میشود و دانشآموزی نمانده که موهایش را بزنم.»
از شهرام درباره ارتباط شغلش با محله سوال میکنیم که میگوید: «در حاشیه خیابان مسلم، دهها آرایشگاه مردانه وجود دارد. به گمانم بیشترین تعداد پیرایشگرهای مشهد در همین خیابان هستند. خداراشکر وضعیت این شغل در این محل خوب است و هر پیرایشگری مشتری خود را دارد.
در حال حاضر هم من با سه نفر از همکارانم این مغازه را میچرخانیم. بهترین زمان کار ما هم تابستان و عید نوروز است که بازار این حرفه رونق دارد؛ چون در تعطیلات زائران بسیاری به مشهد میآیند.»
او یادآوری میکند که قصد ندارد از این محله برود؛ چون در اینجا همه او را میشناسند و مشتری خود را پیدا کرده است.
شهروند منطقه ما تاکید میکند: «در شغل ما بااخلاق بودن مهم است؛ اگر اخلاق داشته باشی و کار خوب ارائه بدهی و ابزار کارت هم مثل قیچی و ماشین خوب باشد، بیشترین مشتری را میتوانی جمع کنی. ما هم کوشیدهایم این ویژگیها را داشته باشیم و به همین دلیل مشتریهای ثابت، زیاد داریم.»
از آقاشهرام درباره میزان دستمزد در این حرفه میپرسیم که میگوید: «اصلاح سر نرخ ثابتی ندارد و توافقی است. به محل مغازه که در کدام نقطه از شهر است و نوع کار آدم و امکاناتی که آرایشگر در اختیار دارد، بستگی دارد؛ مثلا دستمزد در این بخش از شهر، از ۶ هزار تومان تا ۱۵ هزار تومان است که در بالای شهر بیشتر از این هم میشود.»
پیرایشگر توانمند محله گاز که مدام در میان حرفهایش خداوند را شکر میکند، میگوید: «جای خوشحالی دارد که اینجا با چند آدم سالم همکار هستم و روی پای خودمان ایستادهایم و نان بازویمان را میخوریم و محتاج کسی نیستیم.»
او درباره آینده کاریاش هم میگوید: «اگر خدا بخواهد، در آینده مغازه بزرگتری در همین محله خواهم خرید و پیرایشگران بیشتری را دعوت به همکاری خواهم کرد. با تجربهای که در این سه سال حضور در مغازهام در خیابان گاز پیدا کردهام، معتقدم چنین ظرفیتی وجود دارد.»
*این گزارش در ۲۷ فروردین ۹۶ در شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.